سفارش تبلیغ
صبا ویژن























هفته ی نوزدهم دوستی من وخدا...

 

بی گمان پرورگارت در کمینگاه است.اما انسان هنگامی که پروردگارش اورا میازمایدو گرامی می  دارد ونعمت می بخشد شاد ومغرور می شود ومی گوید:پروردگار مرا گرامی داشت.اما چون اورا به بلا ومحنت میازماید و روزی اش را بر او تنگ می کندبی صبری وناسپاسی می کند و می گوید:پروردگارم مرا خوار کرده است.      فجر(16_14)

همه ی فکرم پر شده از این آیه ها.خد اگفته است من در کمینگاه هستم.یعنی خدایا تو همیشه پشت لحظه ها قایم شده ای و هرآن ممکن است پیدایت شودو یک ورقه ی پر از سوال های سخت دست آدمها بدهی ؟توی مدرسه رسم است که روز امتحان را مشخص می کنند اما خدایا تو این کار را هم نمی کنی.می دانی چقدر اینجوری سخت است.یعنی هرروزی ممکن است روز امتحان باشد و هر جایی جلسه ی امتحان.

خدایا..اما قسمت جالب این آیه ها این است که تو هم با امتحان های خوب آدم ها را امتحان می کنی هم اتفاق های سخت.هم با غم هم با شادی.قبل ها فکر می کردم فقط از سختی ها سوال می آید .وگرنه که شادی دیگر امتحان نمی شود.حالا فهمیدم که اشتباه می کردم.

درست است.ادم وسط خوشی ها اصلا حواسش نیست که دارد امتحان می دهد.خوشی ها  حواس آدم را پرت می کند . اتفاقا همین جاست که ممکن است امتحانش را خراب کند.خدایا حالا می فهمم که امتحان های تو از ان چیزی که فکر می کردم خیلی سختتر است.

 

دوست من

 

آیا تو هیچ وقت در کمین بودن خدارا حس کرده ای ؟

به نظر تو خدا چگونه با خوشی ها و خوشحالی ها امتحان می گیرد؟

تو هیچ وقت اینجوری امتحان شده ای؟

راستش را بگو نتیجه ی امتحانت چه شد؟

 

برگرفته از کتاب نامه های خط خطی اثر عرفان نظر آهاری


نوشته شده در یکشنبه 88/1/30ساعت 8:9 عصر توسط نظرات ( ) |

هفته ی هجدهم دوستی من وخدا.....

 

شما را به بدو نیک چنانکه باید وشاید می آزماییم.  انبیا/35

 

هروقت که اتفاقی می افتد یک اتفاق تلخ و ناجور هر وقت که حسابی توی لک می روم و از ته دل آه می کشم یا از کوره در می روم و دادوبیداد راه می اندازم مادرم می گوید :کم نیاور،جلو خدا آبروریزی نکن اینها همه اش امتحان است.

آن وقت است که واقعا لجم می گیرد و می گویم مگر اینجا هم مدرسه است؟مگر خانه ی ما جلسه ی امتحان است؟

خدایا اصلا نمی فهمم تو چرا باید این این قدر سر به سر ما

آدم ها بگذاری.چرا نمیگذاری آدم ها زندگی اشان را بکنند؟اصلا این همه امتحان به چه درد می خورد؟

فکرش را که می کنم می بینم زندگی بدون امتحان چه زندگی قشنگ و بی دلهره ای می شد اما تو دلت نمی خواهد زندگی قشنگ و بی دلهره باشد.

از همه بدتر اینکه من اصلا نمی دانم چه چیزهایی جزء سوالات امتحانی هست و چه چیزهایی نیست.نمی دانم وقت امتحاناتت چقدر است؟اصلا منابع سوالات امتحانی تو از کجاست؟تو از چی امتحان می گیری؟

وای که چقدر زندگی کردن سخت است.آ ن هم با این همه امتحان.

اما خدایا کاشکی می شد تغییری در رفتارت بدهی .باور کن اگر امتحان را حذف کنی آدم هایت را خیلی خوشحال کرده ای.

دوست عزیز......

 

تو هم از امتحان های خدا دلخوری؟به نظر تو چرا خدااز آدم ها امتحان می گیرد؟دنیای بدون امتحان واقعا چه جوردنیاییست؟

راستی تو می دانی خدا از چه منابعی سوال طرح می کند؟

تازه ترین امتحانی که خدا از تو گرفته چه بوده؟؟؟

 

 

برگرفته از کتاب نامه های خط خطی اثر عرفان نظرآهاری


نوشته شده در دوشنبه 88/1/17ساعت 2:14 عصر توسط نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin