عصر 5 شنبه بود که به تماشای یکی از فیلم های جشنواره فجررفتم . بسم الله سلام دیروز یه مطلبی خوندم که خیلی باهاش حال کردم . گفتم شاید شما هم حال کنید . بخونین!
بارَش زیادی سنگین بود و سر بالایی زیادی سخت . دانه ی گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد . نفس نفس می زد . اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید، کسی او را نمی دید دانه از روی شانه های کوچکش سُر خورد و افتاد خدا دانه ی گندم را فوت کرد . مورچه می دانست که نسیم ، نَفَس خداست مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت : " گاهی یادم می رود که هستی ، کاشکی بیش تر می وزیدی خدا گفت : " همیشه می وزم ، نکند دیگر گمم کرده ای مورچه گفت : " این منم که گم شده ام . بس که کوچکم . بس که ناچیز . بس که خُرد . نقطه ای که بود و نبودش را کسی نمی فهمد خدا گفت : " اما نقطه سر آغاز هر خطی است مورچه زیر دانه ی گندمش گم شد و گفت : " من اما سرآغاز هیچم و ریزم و ندیدنی . من به هیچ چشمی نخواهم آمد خدا گفت : " چشمی که سزاور دیدن است می بیند . چشم های من همیشه بیناست مورچه این را می دانست . اما شوق گفت و گو داشت. پس دوباره گفت : " زمینت بزرگ است . من ناچیزترینم . نبودنم را غمی نیست خدا گفت : " اما اگر تو نباشی ، پی چه کسی دانه ی کوچک گندم را بر دوش بکشد و راه رقصیدن نسیم را در سینه خاک باز کند ؟ تو هستی و سهمی از بودن برای توست ، در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است ." مورچه خندید و دانه ی گندم از دوشش دوباره افتاد. خدا دانه را به سمتش هُل داد. هیچ کس اما نمی دانست که در گوشه ای از خاک ، مورچه ای با خدا گرم گفت و گو است . _______________________________________ به امید سربلندی اسلام ناب یازهرا
شنیده بودم سیب و سلما ، بخشی از زندگی یک طلبه را به نمایش می گذارد.
ساعت 8 شب – سینما آفریقای مشهد – فیلم سیب و سلما
خلاصه داستان :
یک طلبه که بعد از مدتی که در شهر، درس دین خوانده است میخواهد به خواستگاری دخترخاله اش برود که در روستا زندگی می کنند. در بین راه اتفاقاتی برایش رخ می دهد تا اینکه از روی حواس پرتی درون باغ مردم وضو گرفته و نماز می خواند و از درختش سیب می خورد . سپس متحول شده و به دنبال صاحب باغ می رود تا اینکه مشخص می شود صاحب باغ دختر جوانی به نام سلما است . او برای سلما کاری می کند تا اینکه سلما او را حلال می کند . البته فیلم هندی تمام شد . طلبه با سلما ازدواج نکرد و رفت.
نظرات من درباره فیلم :
1- شاید در زمانی که اکثر فیلمنامه ها سخیف و بی محتوا است ، همچنین فیلمی با محتوای ارزشی ، جای توجه و قدردانی داشته باشد .البته به نظرم دفاع ضعیف و ناشیانه آن ، هدف را خراب کرده است .
2- وقتی که جریان خوردن سیب غصبی رخ داد و بعدش تلاش جوانک برای حلال بودی ، به یاد فیلم حلالم کن و مراد افتادم و فیلم ایرانی که همین چند وقت پیش پخش شد با فیلمنامه ای مشابه با این فرق که در آن انار غصبی خورده شده بود .
3- بعد از فیلم داشتم به این فکر می کردم که اگر میخواست این فیلم در فضای قبل از انقلاب پخش بشود ، هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد . و نیازی نبود در فیلمنامه دخل و تصرفی ایجاد شود . این یعنی فیلمنامه انقلابی نبود . اسلام ناب که امام خمینی (ره) آنرا دوباره زنده کرد ، اصلا در هیچ جای فیلم دیده نمیشد .
یک طلبه بی تفاوت به مسائل اجتماع و جامعه که فقط دنبال سیر و سلوک خودش و قرآن خواندن خودش بود حتی در تاکسی . طلبه ای که هیچ کاری بلد نیست مگر نماز خواندن و قرآن خواندن .
اصلا چرا باید نماز فرادا بخواند و آن هم درجایی غیر از مسجد ، که بخواهد در مکانی غصبی نماز بخواند و آن اتفاقات رخ دهد . چرا اذان را ازمسجد شنید ولی نماز را در مسجد نخواند . اسلام اجتماعی پیامبر اسلام که امام خمینی دوباره خاک ها را از روی آن کنار زد ، نماز فرادا را نمی پسندد ، نماز را در مسجد و به جماعت می پسندد. این اسلام طلبه بی خاصیت نمی خواهد ، طلبه ای که فقط قرآن خواندن بلد باشد نمی خواهد ، پس فرق طلبه با قرآن خوان سر قبرها چیست ؟
4- فیلمنامه آن براساس ایده ای از جهانگیر الماسی است ، من برای الماسی احترام خاصی قائلم اما نمی دانم ایده او چه بوده که به این افتضاحی به تصویر کشیده شده است . شاید نگاه اولیه نویسنده این بوده که فیلمی مثبت از زندگی یک طلبه بسازد ولی بعدش به دلیل شناخت بسیار ضعیفش از طلبه و فضای طلبگی آن را نابود می کند . طلبه ای که بسیار بی توجه و حواس پرت است ، کاری جز خواندن قرآن بلد نیست و در خواب هایش فضای عشقولانه را متصور می شود .
5- بسیاری ازدیالوگ ها و تصاویر مصنوعی به نظر می رسید .
6- در جایی از فیلم پیامی می خواست منتقل شود که بسیار مصنوعی به تصویر در آمده بود .
( صحنه ای که آیه " الیس الله بکاف عبده " را سه بار قرائت کرد)
در مقایسه با صحبت های حاج رحیم در فیلم" طلا و مس " ودر همان حال جفت کردن کفش ها بوسیله سید رضا که پیام مجبت و ولایت به ظرافت خاصی مطرح شد.
7- من شب جمعه " سیب و سلما " را دیدم و روز جمعه " طلا و مس " را برای بار دوم تماشا کردم . ( هر دو را با همسرم دیدم ) – هر لحظه که از طلا و مس می گذشت –به این نتیجه می رسیدیم که اصلا قابل مقایسه نیست . طلا و مس خیلی ساختار قوی تر و متفاوت تری نسبت به سیب و سلما دارد .
8- فضای ذلت باری که طلبه در فیلم سیب و سلما برای خودش به بار می آورد اصلا مورد رضای خدا نیست ، نه تنها برای آن طلبه بلکه برای هیچ مومنی قابل تصور نسیت . بایستی با نهایت عزت و احترام ، رضایت بگیرد نه اینکه خودش را مثل بچه چند ساله اینقدر ذلیل کند . آن هم با بی توجهی اش در برابر چند نفر که به خیالش صاحب باغ هستند .
9- حرف و حدیث بسیار است . اما فقط چند خاطره میگم که بفهمیم طلبه ی نمایش داده شده در فیلم خیلی غیر واقعی بود :
وقتی طلبه ی فیلم سیب و سلما را دیدم که کاری جز قرآن خواندن بلد نبود ، یعنی فرقی با قرآن خوان سر قبر نداشت ،یعنی اگر سناریوی فیلم عوض می شد و به جای طلبه یه جوان که سر قبرها قرآن می خواند به جای او می بود ، فرقی در محتوای فیلم ایجاد نمی شد .
اکنون به یاد چند خاطره از کاروان های پیاده امسال که برای زیارت امام رضا می امدند افتادم .
منبع : کتاب " بال هایت را کجا جا گذاشتی " – عرفان نظرآهاری
Design By : Pars Skin |